زخمهاتو پنهان کن ، اینجا مردم زیادی بانمک شدن !
همیشه منتظر بودم چیزی بشود
اتفاق کوچکی بیافتد
مثلا سرما بخورم؛یا دستم را ببرم
بعد با آب و تاب برای ِ تو تعریف کنم…
وقتی نگران می شوی
عاشق تر می شوم…