زخمهاتو پنهان کن ، اینجا مردم زیادی بانمک شدن !
به شانه ام میزنی تا تنهایی ام را بتکانی... چه کار بیهوده ای.... تکاندن برف از روی شانه های آدم برفی... خدایا: کودکان گل فروش را میبینی؟! مردان خانه به دوش! دخترکان تن فروش مادران تن فروش کاسبات دین فروش محراب های فرش پوش پدران کلیه فروش زبان های عشق فروش انسان های آدم فروش همه را میبینی؟! می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد............ برای بعضی درد ها نه می توان گریه کرد نه می توان فریاد زد..... فقط می توان نگاه کرد و بی صدا شکست....
به قاب ها خیره میشوم عکست که پیر نمیشود پیرم میکند
افسانه ها را رها کن دوری و دوستی کدام است؟؟!! فاصله هایت که عشق را می بلعند....... من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند..به همین سادگی!
"باران" بهانه ای بود که زیر چتر من،تا انتهای کوچه بیایی کاش... نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می آمد میخواهم عوض شوم!چرا باید دلتنگ آغوشت باشم؟ میخواهم تو دلتنگ آغوشم باشی! می خواهم آن سیب قرمز بالا درخت باشم ،در دورترین نقطه....دقت کن!!! رسیدن به من آسان نیست،اگر همتش را نداری، آسیبی به درخت نزن به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش......
..........
Design By : nightSelect.com |