دوستت دارم
مي خواهم بنويسم
اما چه چیز را ، نمی دانم !
شاید از تنهایی هایم...
از غربت
از بی قراری و بی وفایی ها....
نوشتن آسودگی روح من است
می خواهم
آنچه را که در درونم است
صادقانه بیان کنم
!
نمی دانم چرا
واژه ها فراموشم می شود
شاید دلم می داند
که هر کس نمی تواند
رازدارش باشد
!
می دانم
این کلبه کوچک
همچون سنگ صبور
سنگینی حرفهایم را تحمل میکند
و درد دلم را تسکین می بخشد
...
من تو را می جستم
و نمی دانستم که تو
در خاطر یک بیت قشنگ
مطلع شعر منی !
به چه چیز مانند کنم نام تو را
به بهار یا آب زلال دریا
ساده تر بگویم
تو تمامیت احساس منی
دوستت دارم