منتظرت می مانم..
در کنار جاده ی عشق با یک بغل یاس منتظرت می مانم
دلواپسی هایم را به شب می بندم
قاصدکهای خیالم را به سویت پرواز می دهم
و منتظرت می مانم
دیگر از نامردیها خسته شدم
و زیر سکوت قلبهای آهنی میشکنم
و با دل تنها منتظرت می مانم
تو را در سپیدهدم فرداها میبینم
و صدای دلنشین تو را می شنوم
تو میآیی و با پاکترین لبخند ،
وجودم را به اسارت میگیری
و گرمی حضوری خورشیدوار را
به طلوع آرزوهایم حک میکنی
و آمدنت همچون قاصدکی بهار را برای
هستی خزان زده ام به ارمغان می آورد
پس بیا که همچنان منتظرت هستم...