مسافر

دلــتــنــگــی

زخمهاتو پنهان کن ، اینجا مردم زیادی بانمک شدن !

مسافر

و حال شب شده بود.
 

چراغ روشن بود.
 

و چای می خوردند.

 

 

_ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.

_ چقدر هم تنها!
 

_ خیال می‌کنم
 

دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.

_ دچار یعنی

عاشق.

_ و فکر کن که چه تنهاست
 

اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

_ چه فکر نازک غمناکی!

_ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
 

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

_ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
 

و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.

_ نه، وصل ممکن نیست،
 

همیشه فاصله‌ای هست.
 

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
 

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
 

همیشه فاصله‌ای هست.
 

دچار باید بود
 

و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
 

حرام خواهد شد.
 

و عشق
 

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
 

و عشق
 

صدای فاصله‌هاست.
 

صدای فاصله‌هایی که
 

_ غرق ابهامند.

_ نه،
 

صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند.
 

و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
 

همیشه عاشق تنهاست.
 

و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
 

و او ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز .
 

و او ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
 

و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را.
 

به آب می‌بخشند.
 

و خوب می‌دانند
 

که هیچ ماهی هرگز.
 

هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
 

و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اشراق
 

در آب‌های هدایت روانه می‌گردند.
 

و تا تجلی اعجاب پیش می‌رانند.

 


انجمن آسمونـــــــــــــــیها

نظرات شما عزیزان:

امیر علی
ساعت8:47---9 آذر 1391
سلام واقعا وب خیلی قشنگی داری به منم سر بزن منتظر حضور پر شور شما هستم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:34 ] [ تینا ] [ ]

طراح قالب: آوازک